کد مطلب:129486 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:109

پیشنهاد طرماح و پاسخ امام
طبری نقل می كند كه طرماح بن عدی به حسین (ع) نزدیك شد و گفت: به خدا سوگند من هرچه نگاه می كنم كسی را با تو نمی بینم و اگر تنها همین كسانی كه اینك مراقب تو هستند(یعنی سپاه حر) به جنگ تو برخیزند برای كشتن تو و یارانت بس باشند! من یك روز پیش از آن كه از كوفه نزد شما بیایم، بیرون آن شهر چندان مردم دیدم كه هرگز پیش از آنها در یك جا ندیده بودم. چون درباره ی آنان پرسیدم گفنتد: اینان برای سان دیدن گرد آمده اند و سپس برای جنگ با حسین (ع) اعزام می شوند.

تو را به خدا اگر می توانی یك وجب جلوتر نرو؛ اگر می خواهی در شهری فرود آیی (كه) خداوند تو را در آنجا محفوظ بدارد، تا در كار خویش بنگری و ببینی كه چه خواهی كرد. با من بیا تا تو را در كوه بلندمان به نام اجأ فرود آورم.


به خدا سوگند در آنجا از شاهان غسان و حمیر و نعمان بن منذر و از سپاه سرخ و سیاه محفوظ هستیم. به خدا سوگند ما هرگز در آنجا خوار نگشته ایم.

من با شما می آیم تاشما را در قریه [1] فرود آورم. آنگاه در پی مردان ساكن أجا و سلمی از قبیله ی طی ء می فرستیم. به خدا سوگند ده روز بر تو نمی گذرد كه مردم طی ء پیاده و سواره نزد تو می آیند. آنگاه هر چه خواهی نزد ما بمان. اگر حادثه ای رخ دهد من متعهدم كه بیست هزار طایی با شمشیر پیش روی تو به پیكار می ایستند. به خدا تا یكی از آنها زنده باشد، هرگز بر تو دست نمی یابند.

حسین (ع) فرمود: خداوند به تو و قوم ات پاداش نیك دهد. میان ما و این مردم پیمانی است كه نمی توانیم بازگردیم! و نمی دانیم كه سرانجام كار ما و آنان به كجا می كشد؟ [2] .

طرماح بن عدی گفت: من با امام خداحافظی كردم و گفتم: خداوند شر جن و انس را از تو دور گرداند. من از كوفه برای كسانم آذوقه گرفته ام و خرجی آنها پیش من است می روم و این را پیش آنها می گذارم و به خواست خداوند نزد شما بازمی گردم. چون به شما پیوستم از یاران شما خواهم بود.

گفت: اگر چنین قصدی داری شتاب كن. خدایت رحمت كند!

طرماح گوید: دانستم كه وی از كار آن مردان نگران است كه مرا به شتاب وا می دارد؛ چون نزد كسانی رسیدم، آنچه مورد نیازشان بود گذاشتم و وصیت كردم. كسانم گفتند: «این بار رفتاری می كنی كه پیش از این نمی كردی؟! مقصود خویش را برای آنان بازگفتم و راه بنی ثعل را در پیش گرفتم. چون به عذیب هجانات رسیدم، سماعة بن بدر به من رسید و خبر كشته شدن حسین را به من داد و من بازگشتم.» [3] .



[1] قريه: تصغير قريه، جايي است در دو كوه مشهور طي ء (ر. ك: معجم البلدان، ج 4، ص 340).

[2] در مثير الاحزان (ص 40) آمده است: «ميان من و اين قوم وعده اي است كه دوست ندارم تخلف كنم. اگر خداوند از ما دور گرداند، اين كار هميشه او است كه ما را نعمت مي بخشد و كفايت مي كند و اگر چيزي پيش آمد كه چاره اي از آن نداشتيم، رستگاري و شهادت است. ان شاءالله».

[3] تاريخ الطبري، ج 3،ص 308.